-
جک جکستان جک مشهور در جهان این خاطره واقعیست
سهشنبه 2 شهریورماه سال 1389 18:19
به جای نام شهر جکستان قرار میگیری و شبیه سازی خاطره منه که به صورت جک در اومده یک روز یکی از اهالی بی ابرو و بی چاره و بدبخت از شهر جکستان و از ان اهالی که این شهر چندین بار به خاطره کار های او می خاستن او و خانواده اش را بیرون کنن می رود و خانه ی یکی از اهالی محترم و با ابرو و با اصل و نصب و... رو سر انها خراب میکند...
-
از بدی های خانواده پدریم بخصوص عموم
دوشنبه 24 خردادماه سال 1389 20:53
اینجا خیلی خیلی خلاصه ، چکیده ، کلی و چند تکه از این خاطرات میگم چون خیلی زیادن خونواده ی من با خانواده ی پدریم (عمو عمه و...)همسایه ایم در یک شهر کوچک البته من از اونجا رفتم و به خاطر بدی هایی که تو اون شهر بهم شده حتی حاظر نیستم تو اون شهر پامو بزارم من اونوقت دارای ویژگی هایی بودم که خونواده پدریم رو مجبور به حسادت...
-
از امتحان کردن پسر عمم و مردود شدن او و خوب حساب من رو کف دستم
دوشنبه 24 خردادماه سال 1389 20:51
من و پسر عمم تقریبا هم سنیم این ماجرا بر می گرده به بیش از یک سال پیش من ماشین زم ا ن رو به اون زمان برمی گردونم و از اون زمون واستون نقل می کنم: پسر عمم از کوچیکی همیشه به هر دلیلی هر وقت فرصتی براش پیش می ا ومد تا جایی که می تونست می خواست بهم ضربه بزنه من هم اینو می دونم و می دونستم حالا هم که بزرگ شدم هیچ وقت...
-
از قطع رابطه من با پسر عمه های دیگرم
دوشنبه 24 خردادماه سال 1389 20:49
اول بگم که من 4 عمه دارم که هر 4 تاشون پسر هم سن وسالای من دارن یعنی با چند سال اختلاف سنی البته از چند سال منظورم مثلا 20 سال نیست منظورم زیادش 2 3 سال البته بزرگتر هم دارم که مورد بحث من نیست که درمورد یک پسر عمم خاطره ای نوشتم که میتونید در یادداشت قبلی بخونید الان در مورد 3 پسر عمم از 2 عمه یعنی دو تاشون با هم...